موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد این وبلاگ جهت اطلاع رسانی موسسه می باشد .
🌸 در وصف شهدا ، مطالبی با محوریت شهدا و دوران دفاع مقدس🌸

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۶۷ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

 

شهید حسین نصرتی:
💠سردار سلیمانی 
در خاطراتی از خصوصیات اخلاقی شهیدان حاج احمد کاظمی و حسین خرازی میگوید : 

 "حسین و احمد رفتند در شهر،
 یعنی در حقیقت کلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند. 

یعنی ما
 دو نفر فرمانده لشکر داشتیم 
که رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند؛ ..... 

تا زمانی که حسین زنده بود 
هرگز نگفت و تا زمانی که احمد هم زنده بود هرگز بیان نکرد. 

هیچ وقت دیگران 
که از او تعریف کردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت."


🔴سه منهاے یک

پ.ن : وقتی اولین مصاحبه رسانه ای سردار سلیمانی درباره جنگ ۳۳ روزه مدتی قبل از شهادتش پخش شد. حاج قاسم تقریباً بیشتر روزهای جنگ را  در بیروت درکنار سید حسن نصر الله و عماد بودند جلسات سه نفره داشتند.

👈از نکات مهم مصاحبه، انتساب همه موفقیت ها و ایده ها به آقاسیدحسن و عماد مغنیه بود و #سردارازنقش_خودهیچ_حرفی_نزد.!!!

 در این مصاحبه الگوی کامل #اخلاص دیده شد. اخلاصی که همان امتداد خط و سیره شهدا است.

همه ی جانمان از فراغت می سوزد ...
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 حجت الاسلام انجوی نژاد:یه جوونی اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمایید...عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محله ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود، خیلی ها مسخره اش می کردند.یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش غلامرضا اکبری. عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد ، ما هم میگفتیم چی میگی بابا؟؟ محلش نذاشتیم. هرچی سرو صدا کرد هیچکس محلش نذاشت.وقتی دید ما نمیفهمیم کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ؛ شهید عبدالمطلب اکبری. ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن!وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم، بنده خدا هیچی نگفت! فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند!جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخرش کردیم!!! وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود : ” بسم الله الرحمن الرحیم ” یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند،یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند.یک عمر هر چی جدی گفتم شوخی گرفتند،یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.اما مردم،حالا که من رفتم بدونید، هر روز با آقام امام زمان(عج) حرف می‌زدم . آقا گفت: تو شهید میشی.جای قبرم رو هم بهم نشون داد.این را هم گفتم  ولی مسخره ام کردید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۴
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

 روزهفتم مهر ١٣۶٠من و تعدادی ازفرماندهان 👮راهی تهران شدیم تاگزارش📝 عملکردنیروهاروبه حضرت امام(ره)بدیم ولی درمیانه ی راه هواپیمای✈️ پروازسی_١٣٠نیروی هوایی ارتش سقوط کرد😔ومنو دوستام آسمونی شدیم🌷 

 

موسسه شهید غلامرضا رادمرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۵۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

مرتضی بیشتر بابایی بود و به لحاظ کارش از پدرش راهنمایی می‌گرفت.
 در کل تودار بود و کار‌هایی که می‌دانست از لحاظ احساسی من را نارحت می‌کند به من نمی‌گفت. بیشتر اوقات به من زنگ می‌زد یا پیام می‌داد «مامان ناراحت نیستی»، «زیاد فکر نکن» به این صورت دائم به فکر سلامتی من بود. مرتضی خیلی بچه شوخ طبعی بود و همه را شاد نگه می‌داشت.
 در بیشتر مسافرت‌ها با من بود. الان دیگر سفر رفتن بدون مرتضی برایم معنا ندارد. همیشه می‌گفت: «چشم‌تان به دهان رهبر باشد. باید در مسیر ولایت باشیم تا به سعادت برسیم و از مسیر حق منحرف نشویم.»

#شهیدمرتضی_عبداللهی 
#یادش_باصلوات

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴📌


« یا ایها الذین  امنوما لکم  اذا قیل  لکم  انفروا فی سبیل الله و اثا قلتم  الی  الارض  ارضیتم  با لحیوه  الدنیا من  الاخره فما متاع  الحیاه  الدنیا فی الاخره الی  قلیل  ‹‹   » آیه ۳۸ سوره توبه»
ای کسانی‌که ایمان آوردید جهت چیست که چون به شما امر شودکه برای خدا جهاد کنید بخاک زمین دل بسته‌اید آیا راضی به زندگی دنیا عوض حیات ابدی آخرت شوید متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک است .
السلام علیک یا ابا عبدلله.السلام علیک یا انصار العبیدالله . السلام علیک یا انصار خمینی روح الله.
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران رهبر و مرجع مستضعفین جهان وسلام بر تمامی رهروان پاکدل حزب‌الله تحت فرماندهی روح الله و سلام وتحیات بر روح پر فتوح شدای اسلام بخصوص شهدای جنگ تحمیلی چند کلمه‌ای به عنوان وصیت تقدیم امت حزب‌الله می‌نمایم از ابتدای تاریخ بشر همیشه دو جبهه مخالف با یکدیگر به ستیز بر می‌خواسته‌اند گاهی این مبارزه‌ها مادی وگاهی جنبه معنوی و ومذهبی داشته است و نیز از زمانی که اسلام بعنوان کاملترین ادیان آسمانی بر حضرت محمد نازل گردید دشمنان اسلام که منافع خود را درخطر می‌دیدند سر به مبارزه بر داشته با تمام امکانات خود علیه اسلام بسیج شدند ولی ازآنجایی که خداوند خود حافظ دین اسلام پابرجا مانده است وبدست ما رسیده است و این اسلام خونبهای هزاران شهید در خون غلطیده همچون سرور شهیدان حسین ابن علی (ع) و تمامی اولیای خدا و در زمان ما همچون صبوریها ،میرضویها ،دادرس‌ها، یکتانژادها،کارگرها ،رفتاریها ،درخشانها و هزاران هزار شهید خونین کفن بوده است که بدست مارسیده ما وظیفه داریم تا سر حد شهادت از اسلام دفاع کنیم چرا که مسئولیم . جای که تمامی کفر در مقابله تمامی اسلام به مبارزه برخاسته وظیفه مسلمین است که تا سرحد توانایی خود با خصم مبارزه کنند تا اسلام از چنگال این دژخیمان پلید و ابر قدرتهای جنایتکار بیرون آورده و پرچم خون رنگ اسلام را بر فراز مراکز مقدسه مسلمانان کربلا و نجف و قدس به اهتزاز در آورند تا کفر در جهان هست و تا مسلمان در گیتی وجود دارد تکلیف شرعی بر دوش اوست و به گفته رهبرمان واجب کفائی است که از اسلام و مسلمین دفاع کنند . بر این اساس ما گوش به فرمان رهبر کبیر و سازش ناپذیرمان این پیر جماران که با دم عیسی گونه‌اش اسلام را که مرده بود و جزء نامی از آن باقی نمانده بود زنده کرده هستیم و با فرمان او به جبهه‌ها می‌رویم و با صدام و هر ناکسی که در مقابل اسلام ایستادگی کند می‌جنگیم و صلح و سازش راهم نمی‌پذیریم و از شهادت به عنوان فوزی عظیم استقبال می‌کنیم.
اینک سفارش خود را به امت حزب الله و پدر ومادر و همسر وخیشاوندانم در چند مورد به طور خلاصه می‌نویسم پدر ومادر و همسر مهربان و عزیزم انتظار دارم مرا ببخشید. امیدوارم مرا ببخشید همسرم با قلب مملو از ایمان که در شما سراغ دارم انتظار دارم که پس از شهادتم هیچگونه ناراحتی نداشته باشی چرا که مرگ سرنوشت هر انسانی است خوشا به سعادت کسانی که در راه خدا و برای رضای حق تعالی شربت شهادت نوش کنند . همسرم و پدر و مادرم هر وقت که خواستید برای من گریه کنید برای شهدای کربلا گریه کنید ، همسرم  فرزند عزیز دلبندم ، اعظم را تربیت اسلامی کن و او را همچون خودت مکتبی و در خط ولایت فقیه بار بیاور ، فرزندم اعظم باباجان مادرت را غصه ندهی او داغدار است او شوهری را در راه خدا و قرآن داده است . مجددا از پدر ومادر و قومان و خویشانم می‌خواهم که برایم گریه‌ای‌که موجب  خوشحالی دشمنان اسلام و قرآن گردد نکنند و اجر خود را کم نگردانند. از بسیج و ارگانهای انقلابی می‌خواهم که بخاطر شهادت من ذره‌ای از مال دنیا در اختیار هیچ یک از بستگانم نگذارند چرا که من فقط بخاطر خدا به جبهه رفته‌ام نه بخاطر مال پوچ و بی ارزش دنیا . از برادران و دوستان حزب ا… عاجزانه تقاضا می‌کنم با منافقان و دشمنان اسلام و سازشکاران ملهد این دشمنان واقعی اسلام این کسانیکه با اعمال نیکشان مردم را به انقلاب اصیل اسلامی بدبین می‌کنند و در حقیقتخطر اینها از خطر آمریکا برای اسلام بیشتر است به ستیز برخیزند و ذره‌ای اعمال بخرج ندهند که در پیشگاه خدا و خون شهیدان مسئولند.
به همکاران خود توصیه می‌کنم فقط بخاطر خدا کار کنند و از هر گونه کم کاری و اتلاف وقت دانش‌آموزان و کارهای بیهوده خودداری کنندو دانش‌آموزان خود را با اخلاق اسلامی آشنا کنند. به دانش‌آموزان عزیزم این امیدهای آینده انقلاب توصیه می‌کنم به تحصیل خود ادامه دهند و در سنگر مدارس بسیار کوشا باشند . به امت حزب ا… سفارش می‌کنم با تمام وجود با معرفی اشخاص که در باطن مخالف انقلاب هستند و خود را در نهادها و ارگانهای انقلاب جازده‌اند و با اعمال خلافشان ملت را به انقلاب ناراضی می‌کنند دین خود را به انقلاب ادا کنند و نیز با محتکرین و گرانفروشان به شدت مبارزه کنند و شر این زالوهایی که خون ملت را میمکند را از سر ملت کوت

اه کنند . طرفدار و پشتیبان ولایت فقیه و  روحانیت متعهد و مکتبی و مبارز باشند که تنها روحانیت است که می‌تواند هادی امت اسلامی باشند و از انحراف جلوگیری کنند در نمازهای دشمن شکن جمعه و جماعت شرکت کنند و همیشه در صحنه باشند که وحدت و انسجام شما ملت حزب ا… تحت رهبری ولایت فقیه شما تضمین پیروزی اسلام در منطقه است . بامید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام علیه کفر جهان.     وعدگاه حزب ا… صحن اباعبدا…

غلامرضا رادمرد

🔴

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد/شهید معلم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۰
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

 

📅 ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ شهادت خلبان «عباس بابایی» یکی از دلاورترین قهرمانان جمهوری اسلامی ایران در ۸ سال دفاع مقدس است.

📸 تصویری از دیدار این خلبان تیز پرواز ایرانی با امام خمینی(ره)

🔻دست خط امام پس از شهادت عباس بابایی: خداوند رحمت فرماید این شهید سعید ما را....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۵۴
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

#خاطرات_شهدا

یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.
گفتم ، آقا ابراهیم ! ، برای شما زشته!!!
 این کار باربرهاست نه شما !
نگاهی کرد وگفت ،
نه این برای خودم بهتره ، مطمئن می شوم که هیچی نیستم!!
گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و....
ابراهیم خندید و گقت ،
ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم....

#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم


« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّٖکَ الْفَرَج »

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۷
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

#گفتند_شهید_گمنامہ 
 پلاڪ هم نداشت  اصلا
هیچ نشونہ اے نداشت 
امیـــدوار بودم روے
زیرپیرهنیش اسمش رو نوشتہ باشہ
نوشتہ بود : 
    “ اگر برای خداست  بگذار گمنام بمانم ... 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۲
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

#راز_عطر_عجیب_شهید
#شهید_حسینعلی_اکبری🌸🌷

بوی عطـــر عجیبی داشت...
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد، 
شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود:
" به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم، هر وقت خواستم معطر بشم 
از تــــه دل میگفتم:
" السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیـــــن علیه السلام...❤️"
 

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۵۱
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 


خاطراتی کم و کوتاه همراه با گوشه ای از وصیت نامه های شهدای گرانقدر شهر اسلامیه

شهدا بیعت که کردند بیعت با موعود غائب بود و آن لبیک که به روح الله گفتند تجدید پیمان بود از ازل تا آدم و از آدم تا ابراهیم  و از ابراهیم تا خاتم و از غدیر خم تا هل من ناصر عاشورا و از عاشورا تا به امروز.

شهدا ستارگان درخشانی هستند و برای هدایت ما نور افشانی می نمایند. آری شهید غلامرضا رادمرد آن ستاره درخشانی است که با شهادتش مسیر راه ما را از زمین خاکی تا بی نهایت عرش و از خصائل پست انسانی تا مقام مبارک قرب الهی روشن نمود. شهید غلامرضا رادمرد در سال 1338 در فردوس متولد شد. در همان اوائل کودکی نماز و احکام دین را فرا گرفت. تحصیلاتش را در فردوس و اسلامیه با موفقیت به پایان رسانید و موفق به ورود به دانشسرای مقدماتی در طبس گردید و تحصیلاتش را در گناباد به پایان رسانید.

در روز اول مهر ماه 1358 بود که این آموزگار علم و اخلاق در سمت معلمی برای تعلیم و تربیت ، راهی روستا شذ ومدت 7 سال در روستاهای دور افتاده از جمله خورزاد و نوبهار و سرند مشغول خدمت و انجام وظیفه شد .

شهید غلامرضا رادمرد هر چه بر سنش افزوده می شد خصلتهای پاک و الهی انسانی در او متجلی تر می شد . شخصیت مستقل ، متانت ، وقار و صمیمیت ، تفکر در مسائل واخلاص در عمل ، همه وهمه خصائلی بود که نمی گذاشت روح بلند او در دنیا جای گیرد .

شهید مشاوری دلسوز و امین ، با صداقت در رفع گرفتاریهای دوستان و اهالی روستاها و مردم محروم بود . وی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح شهر یکی از پیشروان و پیشتازان و رهبران فعالیتهای ضد استبداد و ظلم محسوب می شد .

پس از شروع جنگ تحمیلی ندای حسین زمان را لبیک گفت . وی بارها در جبهه ها حضور یافت و با عشق به شهادت دل از تمام زندگی خود ، همسر و فرزندش و زرق و برق دنیا برداشته بود . شهید در یکی از عملیاتها هنگامی که یکی از تانکهای دشمن رامورد هدف قرار داده بود مورد اصابت تیر بار دشمن قرار گرفت و چندین روز در بیمارستان بستری بود و پس از بهبودی بار دیگر عازم جبهه ها گردید .

آن هنگام که ندای کمک و استمداد از جبهه ها می آمد ، در هر کجا که بود دلش می خواست به طریقی به جبهه ها کمک نماید . در یکی از روزها وقتی بدای جبهه کمک جمع آوری می کردند به خهنه می آید و به همسرش می گوید که خیلی دلم می خواهد که به جبهه ها کمک کنم ولی هیچ ندارم و دستم خحالی است . در این هنگام همسر فداکارش انگشتری را از دست خود بیرون می آورد و به همراه صد تومان آن را تقدیم جبهه ها می نماید . شهید از این عمل همسرش خیلی خوشحال می شود . هنگامی که غلامرضا دوباره از جبهه برمی گردد یک انگشتر برای همسرش می آورد و می گوید این انگشتر به جای انگشتریست که به جبهه هدیه کردی و هر که به اسلام و قرآن کمک کند خدا عوضش را به او می دهد پس اگر من دوباره به جبهه بروم  و به خواست خدا شهید شوم ناراحت نباش که خدا عوضش را خواهد داد .

در آن آخرین بار که می خواست به جبهه اعزام شود دعای کمیل را بر نواری ضبط کرد و گفت : هر موقع که خواستید به یاد من باشید این نوار را گوش کنید و شما باید افتخار کنید که شهید در راه خدا داده اید .

شهید غلامرضا رادمرد هیچوقت روحش در این دنیا آرام نگرفت و کمال سعادت خود را در جبهه میافت می گفت : وقتی به جبهه میروم خدا را بیشتر درک می کنم و به خدا نزدیکتر میشوم . پشت جبهه را برای خود زندان می دانست و جهاد در راه خدا را مقدم بر هر کاری می دانست . در نامه ای به یکی از دوستانش کفته بود : من که دل خوشی برای ماندن در این دنیا ندارم زیرا که مرگ حق است و تمام افراد مرگ را خواهند چشید. به گفته شهید صبوری این بزرگترین نعمتی است که خداوند به ما ارزانی داشته که کشته اش شهید در راه خدا باشد.

روزی این درهای بهشت بر روی ما بسته می شود و این نعمت جنگ را باید شکر کرد خداوندا مرا به شهید صبوری ها ، میررضوی ها، جوادی ها ، نیکودل ها ملحق کن به خدا دلم برایشان تنگ شده است . به همین لحاظ چندین بار عازم جبهه ها شد و پس از سالها فراق دوست را کشیدن بلاخره به آرزوی خود رسید و به مقام قرب الهی نائل آمد و دعوت حق را لبیک گفت و روح پاکش به ملکوت اعلا پیوست.

روحش شاد وراهش پر رهرو باد

والسلام علیکم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۴
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد