موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد این وبلاگ جهت اطلاع رسانی موسسه می باشد .
🌸 در وصف شهدا ، مطالبی با محوریت شهدا و دوران دفاع مقدس🌸

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهرستان فردوس» ثبت شده است

🌹"عیــد"  است
دلمـان یک "تحـول عظیم" می خواهد🍃

🌹یک "انقـــلاب روحــی"
یک "حـال خـوب"🍃

🌹الهی "معجـــزه ای" کن
که سخــت "محتاجیـم"🍃🙏
👋
🌸با تشکر از همه شما عزیزانی که سال ۹۹ با ما همراه بودید.🌷 سال خوبی را برای همه شما آرزومندیم ، انشالله سال با خیر و برکتی داشته باشید و به دور از کرونا  💕  سال جدید با مطالبی جدید در خدمت شما هستیم . 

🎉🌸در سال جدید یاد کنیم شهدا را باذکر یک صلوات💕
اللهم صَلّ علیٰ محمّد و آل محمّد👉

🌹شهدا، حیثیت خون را فریاد زدند، تا ما گوشت و پوستمان را از جرعه عطش و شور بپرورانیم.

شهدا یارتان 🌹، به امید سالی نکو برای همه💓

دنبال کنید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۳۳
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

آبگوشت شیشه‌ای😳


🌱شلمچه بودیم!
بی‌سیم زدیم به حاجی که:« پس این غذا چی شد؟»  خندید و گفت: «کم‌کم آبگوشت می‌‌‌رسه!» 
دلمون رو آب نمک زدیم برای یه آبگوشت چرب و چیلی😋، که یکی از بچه‌ها داد زد:«اومد! تویوتای قاسم اومد!». خودش بود. تویوتا درب و داغون اومد و اومد و روبرومون ایستاد. 
قاسم، زخم و زیلی🤕 پیاده شد. ریختیم دورِش و پرسیدیم: «چی شده؟»  
گفت: «تصادف کرده‌ام!».
- غذا کو ؟ گفت: « جلو ماشینه ».
درِ تویوتا رو، به زور باز کردیم و قابلمه آبگوشتو برداشتیم.🥣 نصف آبگوشتها ریخته بود کف ماشین و دور قابلمه. 
با خوشحالی😄می‌رفتیم، که قاسم از  کنار تانکر آب، داد زد:«نخورید! نخورید! داخِلش خُورده شیشه است». 
با خوش فکریِ مصطفی رفتیم یه چفیه و یه قابلمه دیگه آوردیم و آبگوشتها رو صاف کردیم. خوشحال😃 بودیم و می‌‌‌رفتیم طرف سنگر که دوباره گفت: «نبَرید! نبَرید! نخورید!».گفتیم: «صافشون کردیم»🤨. گفت:«خواستم شیشه‌ها رو دربیارم، دستم خونی بود، چکید داخلش».
همه با هم گفتیم: اَه ه ه!!☹ مُرده شُورِت رو ببرند! قاسم!» و بعد وِلو شدیم روی زمین. 
احمد بسته‌ی نون، رو با سرعت آورد و گفت:«تا برای نونها مشکلی پیش نیومده بخورید!😉» بچه ها هم، مثل جنگ زده ها حمله کردند به نونها😅.


🖋مجموعه اکبرکاراته موسسه مطاف عشق


#طنز_جبهه😊

سلام بر شهیدان

 

موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۲۰:۵۷
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد