موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد این وبلاگ جهت اطلاع رسانی موسسه می باشد .
🌸 در وصف شهدا ، مطالبی با محوریت شهدا و دوران دفاع مقدس🌸

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

 

#راز_عطر_عجیب_شهید
#شهید_حسینعلی_اکبری🌸🌷

بوی عطـــر عجیبی داشت...
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد، 
شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود:
" به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم، هر وقت خواستم معطر بشم 
از تــــه دل میگفتم:
" السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیـــــن علیه السلام...❤️"
 

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۵۱
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 


خاطراتی کم و کوتاه همراه با گوشه ای از وصیت نامه های شهدای گرانقدر شهر اسلامیه

شهدا بیعت که کردند بیعت با موعود غائب بود و آن لبیک که به روح الله گفتند تجدید پیمان بود از ازل تا آدم و از آدم تا ابراهیم  و از ابراهیم تا خاتم و از غدیر خم تا هل من ناصر عاشورا و از عاشورا تا به امروز.

شهدا ستارگان درخشانی هستند و برای هدایت ما نور افشانی می نمایند. آری شهید غلامرضا رادمرد آن ستاره درخشانی است که با شهادتش مسیر راه ما را از زمین خاکی تا بی نهایت عرش و از خصائل پست انسانی تا مقام مبارک قرب الهی روشن نمود. شهید غلامرضا رادمرد در سال 1338 در فردوس متولد شد. در همان اوائل کودکی نماز و احکام دین را فرا گرفت. تحصیلاتش را در فردوس و اسلامیه با موفقیت به پایان رسانید و موفق به ورود به دانشسرای مقدماتی در طبس گردید و تحصیلاتش را در گناباد به پایان رسانید.

در روز اول مهر ماه 1358 بود که این آموزگار علم و اخلاق در سمت معلمی برای تعلیم و تربیت ، راهی روستا شذ ومدت 7 سال در روستاهای دور افتاده از جمله خورزاد و نوبهار و سرند مشغول خدمت و انجام وظیفه شد .

شهید غلامرضا رادمرد هر چه بر سنش افزوده می شد خصلتهای پاک و الهی انسانی در او متجلی تر می شد . شخصیت مستقل ، متانت ، وقار و صمیمیت ، تفکر در مسائل واخلاص در عمل ، همه وهمه خصائلی بود که نمی گذاشت روح بلند او در دنیا جای گیرد .

شهید مشاوری دلسوز و امین ، با صداقت در رفع گرفتاریهای دوستان و اهالی روستاها و مردم محروم بود . وی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح شهر یکی از پیشروان و پیشتازان و رهبران فعالیتهای ضد استبداد و ظلم محسوب می شد .

پس از شروع جنگ تحمیلی ندای حسین زمان را لبیک گفت . وی بارها در جبهه ها حضور یافت و با عشق به شهادت دل از تمام زندگی خود ، همسر و فرزندش و زرق و برق دنیا برداشته بود . شهید در یکی از عملیاتها هنگامی که یکی از تانکهای دشمن رامورد هدف قرار داده بود مورد اصابت تیر بار دشمن قرار گرفت و چندین روز در بیمارستان بستری بود و پس از بهبودی بار دیگر عازم جبهه ها گردید .

آن هنگام که ندای کمک و استمداد از جبهه ها می آمد ، در هر کجا که بود دلش می خواست به طریقی به جبهه ها کمک نماید . در یکی از روزها وقتی بدای جبهه کمک جمع آوری می کردند به خهنه می آید و به همسرش می گوید که خیلی دلم می خواهد که به جبهه ها کمک کنم ولی هیچ ندارم و دستم خحالی است . در این هنگام همسر فداکارش انگشتری را از دست خود بیرون می آورد و به همراه صد تومان آن را تقدیم جبهه ها می نماید . شهید از این عمل همسرش خیلی خوشحال می شود . هنگامی که غلامرضا دوباره از جبهه برمی گردد یک انگشتر برای همسرش می آورد و می گوید این انگشتر به جای انگشتریست که به جبهه هدیه کردی و هر که به اسلام و قرآن کمک کند خدا عوضش را به او می دهد پس اگر من دوباره به جبهه بروم  و به خواست خدا شهید شوم ناراحت نباش که خدا عوضش را خواهد داد .

در آن آخرین بار که می خواست به جبهه اعزام شود دعای کمیل را بر نواری ضبط کرد و گفت : هر موقع که خواستید به یاد من باشید این نوار را گوش کنید و شما باید افتخار کنید که شهید در راه خدا داده اید .

شهید غلامرضا رادمرد هیچوقت روحش در این دنیا آرام نگرفت و کمال سعادت خود را در جبهه میافت می گفت : وقتی به جبهه میروم خدا را بیشتر درک می کنم و به خدا نزدیکتر میشوم . پشت جبهه را برای خود زندان می دانست و جهاد در راه خدا را مقدم بر هر کاری می دانست . در نامه ای به یکی از دوستانش کفته بود : من که دل خوشی برای ماندن در این دنیا ندارم زیرا که مرگ حق است و تمام افراد مرگ را خواهند چشید. به گفته شهید صبوری این بزرگترین نعمتی است که خداوند به ما ارزانی داشته که کشته اش شهید در راه خدا باشد.

روزی این درهای بهشت بر روی ما بسته می شود و این نعمت جنگ را باید شکر کرد خداوندا مرا به شهید صبوری ها ، میررضوی ها، جوادی ها ، نیکودل ها ملحق کن به خدا دلم برایشان تنگ شده است . به همین لحاظ چندین بار عازم جبهه ها شد و پس از سالها فراق دوست را کشیدن بلاخره به آرزوی خود رسید و به مقام قرب الهی نائل آمد و دعوت حق را لبیک گفت و روح پاکش به ملکوت اعلا پیوست.

روحش شاد وراهش پر رهرو باد

والسلام علیکم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۴
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

🌸 #شهید_همت

پایش که به شهر قم باز شد و با علما نشست و برخاست کرد ، دیگر فقط یک معلم نبود ؛ بلکه در مساجد و محافل خصوصی هم سخنرانی می کرد و همین ، ساواک را به تعقیب او کشاند . محمد ابراهیم ، از شهرضا فرار کرد ؛ فیروزآباد فارس ، یاسوج ، دوگنبدان و اهواز گریزگاه های او بود .

موج انقلاب که بالا گرفت ، تاب غربت نیاورد و به شهرضا بازگشت و سازمان دهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت . در پایان یکی از راهپیمایی ها ، قطعنامه آن را قرائت کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کرده اند و همین مسأله ، او را تا روز پیروزی انقلاب در مخفی گاه ها نگه داشت .
او پس از پیروزی انقلاب ، کمیته انقلاب اسلامی شهرضا را تشکیل داد . در سال ۱۳۵۸ با کمک دوستانش سپاه شهرضا را پایه گذاری کرد . در اواخر همین سال به عنوان معلم ، در مناطق محروم کشورحضور یافت . به جهت سوابق فرهنگی به مسئولیت روابط عمومی و تبلیغات سپاه در پاوه منصوب شد و به کمک بسیجی های کُرد ، نشریه ای به نام «پیام پاوه» را راه انداخت . چندی بعد مسئولیت سپاه پاوه به او سپرده شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۰
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد