موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد

وبلاگ رسمی موسسه فرهنگی شهید غلامرضا رادمرد این وبلاگ جهت اطلاع رسانی موسسه می باشد .
🌸 در وصف شهدا ، مطالبی با محوریت شهدا و دوران دفاع مقدس🌸

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۱۰۰ مطلب با موضوع «مطالب» ثبت شده است

 

 

#شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد

#محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسیـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....

نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسین(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....

#طلبه_شهید
#شهیدمحمدجواد_روزی_طلب🌷
#الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 

با ما همراه باشید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

شهید حسین نصرتی:
💠سردار سلیمانی 
در خاطراتی از خصوصیات اخلاقی شهیدان حاج احمد کاظمی و حسین خرازی میگوید : 

 "حسین و احمد رفتند در شهر،
 یعنی در حقیقت کلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند. 

یعنی ما
 دو نفر فرمانده لشکر داشتیم 
که رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند؛ ..... 

تا زمانی که حسین زنده بود 
هرگز نگفت و تا زمانی که احمد هم زنده بود هرگز بیان نکرد. 

هیچ وقت دیگران 
که از او تعریف کردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت."


🔴سه منهاے یک

پ.ن : وقتی اولین مصاحبه رسانه ای سردار سلیمانی درباره جنگ ۳۳ روزه مدتی قبل از شهادتش پخش شد. حاج قاسم تقریباً بیشتر روزهای جنگ را  در بیروت درکنار سید حسن نصر الله و عماد بودند جلسات سه نفره داشتند.

👈از نکات مهم مصاحبه، انتساب همه موفقیت ها و ایده ها به آقاسیدحسن و عماد مغنیه بود و #سردارازنقش_خودهیچ_حرفی_نزد.!!!

 در این مصاحبه الگوی کامل #اخلاص دیده شد. اخلاصی که همان امتداد خط و سیره شهدا است.

همه ی جانمان از فراغت می سوزد ...
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

💠وقتی دلت 💔تنگ میشه ...
وقتی حسی شبیه #تنهایی دست به گلوت میذاره ...
#وقتی حال دلت 🌧بارونیه ...

♨️بغض💔 داری اما فرو میخوریش 
گوشی رو دست #میگیری یهو باز میکنی 
میبینی برات نشونه فرستاده تا بگه 
کنارتم غصه چرا ...

💠میگه مگه شده تا #حالا تنهات بذاریم 
بعد میبینی اسم آیدی کسی که برات #ارسال کرده تا بذاری کانال عین حال دل💓 تو " دلتنگ #شهداست" ...

♨️دلت میخواد بری زیر #سقف آسمون 
باصدای بلند زار بزنی😭 #دلتنگیاتو تا شاید #دستشو برداره این بغض سنگین از روی گلوت ... 

💠تو همیشه کنار منی #داداشم 
همیشه میرسونی خودت رو 
که بگی #یادت هستم ...
که بگی اگر تو نمیتونی بیای دیدنم
خب یه بارم من میام #اشکالی نداره ...

♨️چه خوبه که شب 🌙جمعه 
پیش "ارباب(ع)" یاد ما بودی ... 
حتی این بار که ننوشته 📝بودم برات 
شب جمعه #شهدا رایاد کنید تا ... 😭

#شهید‌_محمد‌_حسین‌_حدادیان🕊 
#کپی‌_با‌_ذکر_صلوات📿

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۲
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 حجت الاسلام انجوی نژاد:یه جوونی اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمایید...عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محله ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود، خیلی ها مسخره اش می کردند.یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش غلامرضا اکبری. عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد ، ما هم میگفتیم چی میگی بابا؟؟ محلش نذاشتیم. هرچی سرو صدا کرد هیچکس محلش نذاشت.وقتی دید ما نمیفهمیم کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ؛ شهید عبدالمطلب اکبری. ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن!وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم، بنده خدا هیچی نگفت! فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند!جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخرش کردیم!!! وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود : ” بسم الله الرحمن الرحیم ” یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند،یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند.یک عمر هر چی جدی گفتم شوخی گرفتند،یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.اما مردم،حالا که من رفتم بدونید، هر روز با آقام امام زمان(عج) حرف می‌زدم . آقا گفت: تو شهید میشی.جای قبرم رو هم بهم نشون داد.این را هم گفتم  ولی مسخره ام کردید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۴
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

🌸         فقط اخلاص       🌸

خداوند از مومن
ادایِ تکلیف را می خواهد،
نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را...
فقط #اخلاص
و با دیدِ تکلیفی
به وظیفه توجه کردن!
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدحسین خرازی
#شهیدهمت
#شهیداحمدکاظمی
#شهید_قاسم سلیمانی
یادشان گرامی وراهشان پر رهرو 

#الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۰
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

 روزهفتم مهر ١٣۶٠من و تعدادی ازفرماندهان 👮راهی تهران شدیم تاگزارش📝 عملکردنیروهاروبه حضرت امام(ره)بدیم ولی درمیانه ی راه هواپیمای✈️ پروازسی_١٣٠نیروی هوایی ارتش سقوط کرد😔ومنو دوستام آسمونی شدیم🌷 

 

موسسه شهید غلامرضا رادمرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۵۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

مرتضی بیشتر بابایی بود و به لحاظ کارش از پدرش راهنمایی می‌گرفت.
 در کل تودار بود و کار‌هایی که می‌دانست از لحاظ احساسی من را نارحت می‌کند به من نمی‌گفت. بیشتر اوقات به من زنگ می‌زد یا پیام می‌داد «مامان ناراحت نیستی»، «زیاد فکر نکن» به این صورت دائم به فکر سلامتی من بود. مرتضی خیلی بچه شوخ طبعی بود و همه را شاد نگه می‌داشت.
 در بیشتر مسافرت‌ها با من بود. الان دیگر سفر رفتن بدون مرتضی برایم معنا ندارد. همیشه می‌گفت: «چشم‌تان به دهان رهبر باشد. باید در مسیر ولایت باشیم تا به سعادت برسیم و از مسیر حق منحرف نشویم.»

#شهیدمرتضی_عبداللهی 
#یادش_باصلوات

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۶
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

#فرازهایی_از_وصیتنامه✨

بسیجی‌ها، سپاهی‌ها … !!!
این لباسی که بر تن کرده‌اید 
خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 پس لیاقت خود را به #اثبات برسانید

#نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. 
روز به روز بر #معنویت و صفای روح خود بیفزایید،
 نماز شب را #وظیفه خود بدانید،
 حافظی بر حدود الهی باشید،
 در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود.

عزیزانم، 
امام را همچون #خورشیدی در بر بگیرید، 
به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید
 که نابودیتان #حتمی است.

🍂🍃🍂🍃🍂

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.
در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.
خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.
خدایا ما را از سلک #شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند
 قرار بده.🌺

والسلام _ محمد رضا تورجی زاده

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۳
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 


😁چشم های مرا پیدا کنید...


چشم هایش ضعیف بود، به طوری که حتی وقتی می خوابید آن را از روی صورتش بر نمی داشت. 

گاهی عینک را یادش می رفت کجا گذاشته می گفت: «بچه ها چشم های من را پیدا کنید». 
قبل از اینکه عملیات شروع شود به علی گفتم: حاجی اگر عینک بشکند چه کار می کنی؟ نگاه جالب و متحیری کرد و گفت: «راست می گی میثم، اسیر می شم!»🤦‍♂ 

چند بار بچه ها برای اینکه اذیتش کنند عینک اش را بر داشتند و او در به در دنبال عینک بود...😂

 

مارا دنبال کنید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۲
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد

 

شایـد #شـــهادت 🕊
آرزوی خیلـیها باشـد !
امـا بــدان !
که جـز #مخلصین
کسـی به آن نـخواهد رسید👌 ...
کاش بجای زبان ، با عمل 
طلـب #شـهادت مـیکـردم ... 
" آماده‌ی #شهادت_بودن
با #آرزوی_شهادت داشتن فرق دارد "

💢#باید_شهیدانه_زیست_تا_که_شهید_شد.💢

 

موسسه شهید غلامرضا رادمرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۸
گروه فرهنگی هنری موسسه شهید غلامرضا رادمرد